[ و فرمود : ] از خدا بترسید ، ترسیدن وارستهاى که دامن به کمر زده و خود را آماده ساخته ، و در فرصتى که داشته کوشیده و ترسان به راه بندگى تاخته و نگریسته است در آنجا که رخت بایدش کشید و پایان کار و عاقبتى که بدان خواهد رسید . [نهج البلاغه]
ان کس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود
که به شوق من امده باشد رهگذری بود که
روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای
خش خش برگ ها همان اوازی بود که من
گمان می کردم می گوید دوستت دارم
ورود به بخش مدیریت